آثار اخیر
دفترچهی خاطرات / کمی هوای تازه
دفتر خاطرات | گل سفید، خمیر کاغذ، اکسیدهای فلزی، مرکب سیاه و رنگی، اکرلیک برروی بوم | ١٣٨٧
زمان در هنر سنجش ناپذیر است،
یک سال به حساب نمیآید، ده سال چیزی نیست.
هنرمند بودن چرتکه انداختن نیست،
بلکه رشد کردن درختی است که در میوه دادن شتابی به خرج نمیدهد
و در برابر بادهای بهاری مقاوم و استوار ایستاده است،
بی آنکه دلواپس دیر شدن تابستان باشد.
تابستان خواهد رسید،
لیکن برای آنها که شکیبایی را آموختهاند و آسوده و آرام،
گویی که ابدیت را در برابر خود دارند.
ما همه روزه به ازای رنجهایی که میبریم آن را میآموزیم.
راینر ماریا ریلکه از کتاب نامه ای به یک شاعر جوان
مترسک ها
روباه شمارهی ۱ (مجموعه ی مترسکها) | چاپ روی کاغذ نقاشی، کلاژ، جوهر، کاغذ کالک | ١٣٩١
مترسکهای مریم سالور
از خود میپرسی در این ایام مترسکبار کز در و دیوار میبارند کوژی وکژی، آیا میتوان مترسکهایی آفرید رقصنده؟ عروسان؟ شعفانگیز؟ مشکل بتوان از دل چنین پیرامونی آشفته در مرکز بینایی و تعجب مخاطب، مترسکهای پرنیانپوش را به نمایش درآورد. مریم سالور بیش از ده سال است که این مترسک ها را به دنیا آورده، پرورانده و اکنون بلوغ خیال انگیز آن ها را با مخاطبانش سهیم شده است. آن ها عروس های بی صورت هستند، با تاج گُلی بر سر. سیرتشان را هم می توان حدس زد. آنچه می بینیم در یک نظر، این متروسک ها (مترسک + عروسک) بر روی نرم ترین خاک های ایران می خرامند و دور می شوند. اگرچه هم چنان نزدیک هستند و ما شاهد داستان های آمد و شدشان هستیم. آن ها با خود اوهامی را زمزمه می کنند که ما آن را می شنویم اما وهمی ندارند. آن ها توهمی را انتقال نمی دهند، برخورنده و رَماننده نیستند. برخلاف طبیعت مترسک ها که می بایست آن ها را دید و دور شد. ما مترسک ها را می بینیم و بدان ها نزدیک می شویم. متروسک های سالور خیال انگیز هستند که وهمناک نه، حکایت های شنیدنی دارند و با دیدنشان ترسی در دل ایجاد نمی شود، خاصه فضای باز و آفتابی با ابرهای روشن تابلوها جای هیچ ترس و وهمی را باقی نمی گذارند. این مترسک ها در مقایسه با تاریخ دیرپای مترسک های عالَم، بسیار آفرینندهی دوستی هستند، چنانکه می توان بدان ها علاقمند شد. فضای بیشتر تابلوها دوست داشتنی هستند، خسته نمی شوی، شادی می گیردت و با خود گفت و گویی را آغاز می کنی که از فضاسازی خیال انگیز سالور با محوریت متروسک ها حیات می گیرند. مریم سالور هنرمندی ممتاز است. امتیاز او بازآفرینی چیزهایی است که به اعتبار عادات ذهنی پذیرفته و عادی شده اند، اما سالور گونه های دیگر از نگریستن بدان ها را عرضه می کند. همچنان که تاکنون به پرنده، به باغ، به گُل، به گِل و به همهی آنچه که دچار روزمرگی شده اند اما همچنان دستمایه های آفرینش هستند نگریسته است.
محمدرضا حائری
معمار
اردیبهشت ١٣٩٣
آدمک ها
قاصدک ها
قاصدک ها شماره ی ۱۰ (مجموع هی قاصد کها) | ترکیب مواد، کاغذ، آینه برروی بوم | ١٣٩٦
نقش قاصدکهای دیروز و امروز
قاصدک هان چه خبر آوردی؟
از کجا وز که خبر آوردی؟
از قاصدک مهدی اخوانثالث تا قاصدکهای مریم سالور نیم قرن زمان گذشته است. اخوانثالت، قاصدک را آواز داد که: برو آنجا که تورا منتظرند… گِردِ بام و در من بیثمر میگردی… نیم قرن بعد مریم سالور نه تنها آن قاصدک دل شکستهی اخوان را؛ که گروهی از قاصدکهای آواز خوان و دل به دریازن را تربیت کرد و در برابر دیدگان ما نهاد…
با خود میگویی این همه قاصدک… این همه تنوع… این همه شوق… آن هم در ایامی که برف نمیبارد… آن هم در ایامی این چنین آلوده… به شعف میآیی…
چراکه… در فراسوی آلودگی و تزلزل، قاصدکهای سالور برای دیگر بودن و دیگر دیدن، زندگی دیگری را نوید میدهند. دلت میخواهد مثل قاصدکها زندگی کنی… مثل قاصدک ها سبک… مثل قاصدکها آمادهی پرواز… مثل قاصدک دل بدهی اما دل نبندی… دلگیر نشوی… مثل قاصدک مهربان باشی مثل قاصدک سرشار از خیالهای حقیقی… مثل قاصدک مصمم باشی…
مریم سالور این بار، مصمم، روایت قاصدکهایش را برای جان بخشیدن به سقف و دیوار و ایوان آینده در قابهای نقاشی بازگو کرده است. قاصدکهای مریم سالور اینبار تمام فضای وجود آدمی را در بر میگیرند. در این روایت، فضا قاصدکها را در بر گرفته و قاصدکها فضای وجود را. در فضای نمایشگاه، زمین و زمان لبریز از وجود قاصدکها است. در لحظهی سرشارِ دیدار، از در و دیوار قاصدک میبارید و همه خوشخبر، همه پرامید… قاصدکهایی مملو از ظرافت و لطافت و صنعتِ مهربانی، که ما از روبرو نگاهشان میکردیم و آنها شش جهت ما را میپاییدند و در جانمان خردک شررهای شوق را میافروختند. اکنون میخواهم خانهای بسازم… از باغها و دیوارها و مترسکها و قاصدکهای مریم سالور که با نقشها و مجسمهها و فکرهایش میتوان زمینه و زمانهی دیگری را به تصور و تصویر درآورد.
محمدرضا حائری
معمار
آذر ١٣٩٦