رؤیت زمین

پری | خمیر کاغذ، اکسیدهای فلزی، مرکب سیاه | ١٣٧٩

پرواز فرشتگان

“نظم از درون متجلی می شود، و نه از بیرون“. این برداشتی است از ژرژ روئو (Georges Rouault) که در نگاه به مجسمه های مریم سالور به تمامی خودنمایی می کند. در مقایسه با بسیاری از هنرمندان معاصر که در آرزوی راز تلاشی مخفیانه تر و آزادانه تر به موفقیتی سهل و سریع بسنده می کنند، اثر مریم سالور در نگاه ما، چه از جهت مضمون کار، چه از جهت خلق کمپوزیسیون و چه از نقطه نظر هماهنگی نامحسوس در آرایش کار، به کار هنرمندی می ماند که دغدغه ی تنهایی برای اندیشیدن و کار در خلوت خود را در سر دارد و در عین حال از بازتولید و تمایل به پخش بیش از اندازه ی اثر خود گریزان است. در مجسمه های مریم سالور توازنی متناسب میان بار تاب ناپذیر مضمون و تخیل نوآورانه ی هنرمند به چشم می خورد. نوعی تنفس نامحسوس چون نفسی جادویی از میان بال های پرنده  فرشتگان کارهای او می گذرد، که گویی تا ابدیت اینجا حضور دارند. فرشتگانی که حرکت ظریف بال هایشان به راز هستی جامه ی عمل می پوشانند، همچون نیاز به مسئله ای دیگر و سویی دیگر. آنچه لازم است مشاهده از ورای نوآنس های بی پایان حساسیت است در حوزه ی فرم و مضمون. هنر مجسمه ساز اینجا تحریک چشم بیننده است تا بتواند دوگانگی میان آسمان و زمین را دریابد، زادی آن را نوعی دوگانگی که عطش آزادی آن را دوچندان کرده و لحظه به لحظه یادآور رقص فرشتگان در آسمان است. در هنر شاعرانه  عارفانه ی مریم سالور، همه چیز تابع سبکبالی است و حرکتی خلاقانه و از پیش اندیشیده که، در نهایت، اشتیاق به احساس ابدیت در عین تکریم زیبایی آن را محقق می کند. زیبایی تکریم شده، و در عین حال، زیبایی دیگرگون شده، زیبایی نو. به معنی واقعی کلمه: نوعی زیبایی که در عین گرایش به آینده، ریشه در اصالت اسطوره ای مادر  زمین دارد. همینجاست که حضور همه گیری از تصویر باروری در مجسمه های مریم سالور دیده می شود، که خود عنصر اصلی حرکت خلاقانه است. این همان چیزی است که من راه فرشتگان می نامم. راهی که بیننده را به لرزش وا می دارد، گویی نیرویی نامریی او را تکان داده است. سیلی که دست های هنرمند آن را مجسم کرده و در تک تک ما نیاز به راستی، آزادی و آرامش را بیدار می کند. اینچنین است که مریم سالور حضور بی وقفه ی انسان را با برتری دادن به این اشکال یا فرو افتادن آنها از بین می برد. هدف او از این پرواز با شکوه فرشتگان، تغییر نگرش ما به جهان است. بدون هیچگونه تدوین و تکرار، هنر و سبک اصیل او از اشکال نامریی گذشته و از آینده پرده بر می دارد. هنر مریم سالور شرح کپی وارانه ای از لحظه نیست یا فوران ساده ای از خلاقیت در حیطه ی واقعیت. نگاهی ساده به زمان حال نیست، بلکه بزرگداشت و تجلیلی از این تصویر بکر و اصیل است که در حافظه ی تاریخی بی مرز ما مدفون شده. چنین است که مریم سالور به فرشته های جاودانه اش زندگی می بخشد. بدین شکل فضای منحصر به فرد مجسمه های مریم سالور شکل می گیرد: فضای جنبشی معنویِ، شکل متعالی و حضوری ماوراءالطبیعه که ریتم رویانی و جنینی خود را در «پرواز شب » این فرشته  پرندگان می یابد. در بازگشت از این سفر مقدس و فرشته گونه، بیننده غوطه ور است در زیبایی این نمایش و مملو است از حس خوشبختی معنوی و صوفی وارانه. چنین است که سکوت مقدس می شود. اتفاقی رخ می دهد…. فرشته ای می گذرد.

رامین جهانبگلو

فیلسوف

١٣٧٣

دگردیسی خاک

مریم سالور هنرمندی چندتوان است. او که هم سفالگر است و هم مجسمه‌ساز و هم نقاش، بی‌آنکه این سه را با هم درآمیزد، به آنها کالبد می‌بخشد. اما پیوند این سه رشته ناگسسته نیست. برعکس او با نوآوری در تکنیک سفالگری به رنگهای بدیعی دست مییابد. در مجسمه‌سازی فرمهای لطیفی را که حاصل نیروهای متضاد و مکمل هستند به نمایش می‌گذارد و در نقاشی از زمختی‌های طبیعت بی‌جان برای آفریدن آنچه خود رؤیای چهارگوش می‌نامد تقلید می‌کند تا ما شاهد دگردیسی چندگانه‌ی خاک باشیم. خاکی که گاه‌ به‌ گاه به رنگ فیروزه‌ای کاشی در می‌آید تا جلوه‌ای از پهنه‌های آبی آسمان ایران باشد، گاه قالب زن-پرنده‌ی اثیری به خود می‌گیرد، گاه سطح زبر تخته‌هایی را پیدا می‌کند که نگاه هنرمند چون رؤیایی حک شده بر آنها تمرکز می‌یابد تا از سرشت کوه‌های بلندی که بر آبادی‌های کوچک فلات ایران اشراف دارد پرده بر می‌گیرد. او با هنر سفالگری در فرانسه و در آکادمی ساوینی آشنا می‌شود و از بدو کارآموزی اندوه نهفته‌ی دوری از دیار را آشکار می‌کند. تمامی تصاویر بدوی کودکی‌اش، قله‌های سپید کوه‌های بلند، نجوای شرشره‌هایی که به حوضچه‌های زلال سرازیر می‌شوند، گنبدهای آبی رنگی که با لاجورد آسمان به رقابت برمی‌خیزند جملگی بینش باطنی او را از هنر بارور کرده اند. به همین خاطر است که مادام دو ساوینی روزی به او می‌گوید: مریم، شما هر کاری که بکنید، باز همان دختر سرزمین گنبدهای کبود هستید. در مجسمه‌ها، این گرایش به رسیدن نمونه‌ی کامل به نحوی فراگیر متجلی می‌گردد. فرم غالب، یکی شدن نیروهای متضاد، ماهیت دوگانه‌ی فرشته شیطان و یا ذوالجنسین است. به عنوان مثال می‌توان به مجسمه‌ی شب و روز اشاره داشت که دو اندام بلند و کشیده و از خود بی‌خود همانند درختی دو سر در هم می‌آمیزند، چون دو شاخه‌ی در هم پیچیده و بر رسته از تن های مشترک سر بر می‌آورند و شوق و شیدایی خود را از نیروی ثقل زمین رها میکند تا در خاکستر ستاره‌ها غوطه‌ور گردد، گویی هنرمند خواسته باشد با کیمیای نگاهش ماده را اعتلا بخشد. همه‌ی تندیسک‌ها صورتی مثلثی شکل دارند، چنانکه گویی با تقابل این سه زاویه، مثلث خود عامل پویایی بی‌قرار نفس خلاقیت باشد. از همین است که حضور فراگیر عنصر متمرد، یا شیطان که به نوعی چون نیرویی جادویی هاله‌ای برگرد اثر می‌آفریند. زیرا شیطان، فرشته‌ی هبوط کرده و لعن شده نیست، بلکه قوه‌ی جاذبه‌ی عشق است. او از فرط عشق از جایگاه ممتاز خود به زیر افتاده است، این افراط او، فردیت تمنای سرکش او، عصیان او در برابر تسلیم به هر حکم بی قید و شرط است که موجب شکست و لعن او شده است. اوست قوه‌ی محرک های که جهان را به تحرک وا میدارد و ستارگان سرد کهکشان را گرمی می‌بخشد. در نظر مریم سالور نقش شیطان و فرشته قابل جابجایی است. مثلاً هیات آن فرشته شیطان که بال‌های دندانه‌دار و نامکمل چون زایده‌ای از بدنش روییده است، همانند طرحی مناسب برای ملبس کردن ماهیت دوگانه حلول‌های آنی است. گذر از مجسمه سازی به نقاشی بدون تناقض و شکاف انجام می گیرد، زیرا حتی نقاشی ها، نقاشی- مجسمه ای هستند که گاه چون تک سنگ های بزرگ عهد عتیق راه را بر ما می بندد و در عین حال دعوتمان می کنند تا به فراسو برویم. در نقاشی ها هم چون مجسمه ها با همان جهش سرگیجه آور به فرازها، همان نیاز به فضای رقیق شده در ارتفاعات مواجه هستیم. مریم سالور همان گونه که در سفال نوآوری می کند، در نقاشی هم از ترکیب پاپیه ماشه (خمیر کاغذ) و خاک اره و رنگدانه ها آمیزه های بدیع و غیر معمول خلق می کند. آمیزه هایی که سطح ضخیم بوم ها را زبر و زمخت و پرپیچ و خم می‌سازد و روی این جهان خاکی شیار می اندازد. گویی با رؤیای حک شده‌ی رسوبات زمین شناختی رو به رو شده باشیم، یا آنکه هنرمند با تمرکز خیال به سرچشمه ی نیروهای زیرزمینی پیش از انفجار کثیرالشکل حیات بازگشته باشد که عرصه ی طبیعی تکامل را متغیر و غنی ساخت. در پایان اضافه می‌کنم که در آثار این هنرمند مبتکر می‌توان لایه‌های گوناگون زمین‌شناسی را در حافظه‌ی زمین مطالعه کرد، لایه‌هایی که افسانه‌ی حکومت خاکی را طبقه به طبقه بر کتیبه‌ای باز گو می‌کند و اعتلای آن را در قالب شکننده آن زن-پرنده شاهد می‌شویم که در مقابلمان چون پیکره‌ای پر رمز و راز و ناشناخته ایستاده و هم نوا با شاعر(بودلر) می‌گوید: ” ای میرندگان، من زیبا هستم. مانند یک رؤیای سنگی”

داریوش شایگان

فیلسوف

١٣٧٩

چهارباغ… رؤیای‌ بهشت گمشده

آماده سازی نمایشگاه چهار باغ | موزه‌ی هنرهای معاصر اصفهان | ١٣٨٢

باغ خیالی چشم اندازهایی از بیکران

ویژگی یک هنرمند در به وجود آوردن دنیای خود اوست. از این گذشته ارزش و استواری هنر مریم سالور در این است که در واقع دنیایی یگانه و استثنایی است، جهان کوچکی است مستقل که با دنیایی که ما معمولاً آن را می‌شناسیم تنها به گونه‌ای گذرا شباهت دارد در حالی‌که واجد درخشش، تنوع و ابهام نیز هست. با این ویژگی، نمونه‌ی مریم سالور در تندیس‌سازی معاصر ایرانی کمیاب است. او دیگر در پی آن نیست که خود را فقط در مقام یک زیبایی‌شناس حساس قرار دهد، بلکه کاملاً به جهانی نوین وارد می‌شود که در آن به یکباره با راز و رمزهای ایرانیت روبه‌رو می‌شویم. در واقع این تصویر ذهنی بوستان ایرانی، این تعبیر بهشت گمشده است که ذهن مریم سالور را به خود مشغول می‌دارد. برای او، روان ایران جاویدان در این فضای پر رمز و راز تجسم یافته، تجسمی که تار و پود آن از نادیدنی به‌وجود آمده است. در اینجا، کار هنرمند همانند عمل فیلسوفی است که به دنبال انبوهی از تمهیدات به ادراک می‌رسد؛ به تحقق درآوردن چیزی که نشان مسرت درونی و چهره‌ی بیرونی زیبایی جاویدان است. در اینجاست که هنر مریم سالور همانند جایگاه ممتاز تجلی خاطره‌ها با میراث ایرانی تلاقی می‌کند تا اقامتگاهی برای خود بنیان نهد و از همین است دگرگونی در حال تکوینی که ما در برابر این رستاخیز خاطره‌ها در قالب بوستان ایرانی، یا بهتر بگوییم، در برابر این گفت و شنود میان سبک مریم سالور و باروری بی‌پایان گیتی احساس می‌کنیم، گفت وشنودی که تصادفی نیست، بلکه زندگی خاص یک هنر است که به اکتشاف جاودانگی می‌پردازد. هنر مریم سالور در مجموع به منزله‌ی یک حرکت شاعرانه در نظر ما جلوه می‌نماید که ما را وادار به پرسش‌هایی درباره‌ی زیبایی درونی عناصر می‌کند، ما را وادار می‌کند که زندگی را لمس‌ کنیم، دیدگان ما را باز می‌کند و ما را وادار به درک این نکته می‌کند که تندیس‌تراشی چیزی است سوای تقلید خودسرانه از واقعیت‌های موجود هنرمند که با آن خود را به طور قطعی و طبیعی یک آفریننده معرفی می‌کند. در برابر دنیایی که به جز یک نیروی انحطاط شدید چیزی در آن وجود ندارد، هنر مریم سالور ما را به گونه‌ی متفاوتی از دیدن فرا می‌خواند. او خود دنیا را در روند ظهورش به ما می‌بیناند. دیدن برای او دعوت به دیدن است. بدین گونه ارتباطی میان آثار و بیننده برقرار می‌شود و ما با رفتن از یک سوی آیینه به دیگر سوی آن دیده به جهان می‌گشاییم. بوستان ایرانی ما را دعوت به تفکر می‌کند، به کاوش در ژرفای ابدی ما. برای مریم سالور، یادآوری خاطره‌ها، پیوندی عرفانی با جاودانگی نامرئی روح ایرانی است.

رامین جهانبگلو

فیلسوف

فروردین ١٣٨٢

سرگشتگی

سرگشتگی | خمیر کاغذ، اکسیدهای فلزی، مرکب سیاه | ١٣۸۴

هنر ما را قادر می‌سازد خودمان را پیدا کنیم
و در همان زمان از دست بدهیم.
توماس مرتون

© Copyright - Maryam Salour