سمفونی پرواز
زن-پرنده | مفرغ | ١٣٧٣
دست برای دیدن
قطعات سرامیک مریم سالور همزمان هم تندیسهایی از هنر ناب است و هم اشیایی است که کاربرد روزمره دارد. جاذبهای که از ارتباط رنگهای پرشور ایجاد شده چشم بیننده را به سفری آرام و دلپذیر و در عینحال پر شر و شور دعوت میکند، که همانا بیانگر نوسانهای زندگی یک روح خلاق است. چشم در برخورد انفجارآمیز قرمز و زرد غرق میشود آرامش آبی پایداری نمیشناسد زیرا آشفتگی و طوفان دور نیست. این سفر بیننده را به سوی دنیای شاعرانهی مریم سالور دعوت میکند. فرم نهان شده در پشت توازن رنگهای تیره و روشن (یین و یانگ) پرده از راز وجود یک پرنده برمیدارد؛ پرندهای که نمایانگر عطش آزادی و نیاز سیریناپذیر برای فتح دنیاهای ناشناختهی دور و تخیلی است. پرندهای که زمانی از خود بیخود مستانه پرواز میکند و زمانی در برابر نمایش غمانگیز میلههای فلزی قفس گریان است. پرنده در قالب یک مثلث، جوهر زنانهی هنرمندان را به یاد میآورد. آوای حضور زنانهی او را نجوا میکند و زمزمهی ناامیدی در امیدها و امید در ناامیدیها را. پرنده، زن، با ظرافت فریادی خشمآلود را به رنگ قرمز به نمایش میگذارد…. و برای پرواز بعدی به سرزمینهای رؤیا، شعر و خلاقیت با طراوت آبی بال خود را نوازش میکند. مثلث مقعر به آوندی از باروری مادرانه و عشق بیقید و شرط دگردیسی مییابد. آثار این بانوی جوان از یک سو به سبب جوهر زنانه و اشاره به فرم «زن پرنده» و از سوی دیگر بهخاطر مواد استفاده شده (خاک و رنگدانه) که سرچشمهی زمین مادر است، یادآور تمدنهای باستان است که در آن الههی مقدس مورد پرستش قرار میگرفت.
آن فرانسواز پوترا
هنرمند
تهران، بهار ١٣٧٢
روز و شب
عاشقانه شمارهی ۲ سفید و سیاه | سفال، اکسید منگنز، اکسید تیتان، اکسید روی | ١٣٧٧
روز و شب
مریم سالور کار هنری خود را با ساختن ظرفهای سرامیک شروع کرد. ظرفهایی ساخت با شکل ها و حجمهای آشنا، اما با افزوده هایی تازه که گاه به ملایمت با ترکیب متناسب و هماهنگ لعابهای رنگارنگ و گاه با گستاخی با پاره پاره کردن لبههای ظروف و خطخطی کردن زمینه هایشان و پاشیدن لعابهای پررنگ بر روی هم بسیار بیشتر و پرمایهتر از ظروف تزیینی عادی از کار درآمدند. اما معلوم بود که او به این حد و حدودها قناعت نخواهد کرد و جنبههای مصرفی آثارش را، که بیشتر ظرف و گلدان و پایهی چراغ بودند، دست و پاگیر خواهد دانست؛ که همینطور هم شد و آرام آرام شروع کرد به ساختن مجسمهها: مجسمهها اندامهایی بودند ساده و با وقار و گاه محزون و نه چندان بلندبالا یا ستبر که بیننده باید به سویشان خم میشد و با مهر یا کنجکاوی وراندازشان میکرد. این مجسمهها اغلب بدون چهره اند و اندام کشیده و موزونشان بافتی رنده ای و شانهای لطیف و تناسبی در خور یافتهاست. بعضی از اینها قدری به یک سو و یا به جلو خم شده اند، اغلب تکیهگاهی در پایین، ایستاییشان را بیشتر میکند. رنگهای مجسمهها از تیره تا روشن متغیر است و بافت مومی شکلشان، تجربهای تازه در این سرزمین است. در چندتایی از این مجسمهها، به جای سر، حجمی شبیه به قلب قرار گرفته است و از موفقترینهایشان باید به یک مجموعهی دو تایی اشاره کرد که دو مجسمهی کاملاً هم شکل، اما یکی به رنگ سیاه و یکی به رنگ سفید، کنار هم ایستاده اند. از نمونه های دلپذیر دیگر، به مجموعه ای از مجسمههای تیره، با اندامهای ساکن و بلند، باید اشاره کرد که سر و صورت در آن چندان قابل تشخیص نیست و انگار که با پارچه ای بسیار بلند پوشانده شدهاند و این پارچهی خیالی، جزییات را مالیده و محو کرده است و تنها طرحی کلی و نمادین و خلاصه را باقیگذاشته است. زمینهی دیگر کارهای مریم سالور دیوارنگارههای اوست که با همان شیوهی زبرسازی و نواختهای اریب مخالف و متضاد شکل میگیرند و نمایشگر دوران به ثمر رسیدن جستوجوی طولانی و عمیق او در هنر پیشتاز معاصر ماست. این دیوارنگارهها، در شکلهای مستطیلی، گاه قابگونه، همچنان رنگمایههای سیاه و سپید و خاکستری مورد علاقهی او را به کار میگیرند و در ابعادی بزرگ، امکانهای تازه و نهفته در دیوارنگاره ها را به چشم میکشند. مریم سالور پانزده شانزده سالیست که، با جدیت تمام و بی هیچ ادا و ادعایی، یکسره کار کرده است و زمینه های گوناگونی را آزموده است. با نگاهی به حاصل سعی او تا اینجا، میشود امیدوار بود و آرزو کرد که بقیهی راه را با همین شایستگی و جرئت و مداومت طی کند. راهی که دراز است، اما همچنان باید پیموده شود.
آیدین آغداشلو
هنرمند
١٣٧٩
عشق
شیطان و فرشته | سفال لعابی | ١٣٩٠
شیطان و فرشته
مریم سالور این مجسمهی سرامیکی را «شیطان و فرشته» نامیده. شیطان به صورت ترسناکی پشت فرشته ایستاده. لعاب فرشته سفید خالص است و آنِ شیطان قرمز تُند. این دو فیگور نمایندهی دو نیروی خیر و شَر در طبیعتاند و این مجسمه نمایانگر ناباوری سالور به جدایی کامل خیر از شر است. فرشته و شیطان نمیتوانند خاستگاه مشترکشان را کتمان کنند، چرا که هر دو از یک تودهی گِل برآمدهاند. همچنین، کمی قرمز در سفید رخنه کرده و لعاب سفید در قرمز دویده است. «شیطان و فرشته»ی سالور نمونهی برجستهای از هنر معاصر ایران است. تردستی فنی را با زیباییشناسی در هم میآمیزد. از راه این مجسمه، هنرمند اُنس خود را با زادگاهش با هنر و طبیعت آن عیان میکند. ایران پیشینهای غنی در سفالگری دارد، فرایندی که عناصر چهارگانهی بنیادینِ خاک، آتش، باد و آب را به هم میآورد. سالور شیفتهی فرسایش خاک و به گِل نشستنش در طول زمان است. او خاک را تیار میکند و به دست آتش میسپارد تا برداشت خود را از طبیعت به دست دهد. هنر معاصر ایران ریشه در نقشهای جاافتاده دارد و از این راه زمانِ کهن را به زمانِ نو پیوند میزند. برای مجسمههایش، مریم سالور از دوئیت خیر و شر استفاده میکند، به آن حجم میدهد، و به بعُد سوم میکشد. از خصوصیات هنر معاصر ایران خلق معانی جدید و دریافتهای نو است، از راه استحالهی آنچه نیست به ساختاری شکل گرفته. برای سالور جهان سیاه و سفید نیست؛ میان این دو فیگور رابطهای بنیادین وجود دارد و هر یک عنصری از دیگری را در نطفه دارد. از این راه، هنرمند باور اخلاقی ما را به درست و نادرست مورد تردید قرار میدهد. مجسمهی «شیطان و فرشته»ی مریم سالور زیبایی را سفالینه میکند و دستآفریدهای با اهمیت جهانی به ما ارزانی میدارد.
فردریک فوگت
موزهدار
١٣٨٢